• تیم محتوای وبپیما
  • جمعه 10 مرداد 1404
  • 9 دقیقه

باتری خودرو با گارانتی!

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر وبپیما به نقل از همشهری - سیدسروش طباطبایی پور: خلاصه من ماندم و کلی نگرانی! از یک سو نگران دیر رسیدن سر کار بودم و از سوی دیگر، نگران قیمت بلندبالای باتری خودرو! تا اینکه با جست وجو در اسناد و مدارک گذشته، دریافتم که ۲ماه تا پایان گارانتی باتری خودرو زمان مانده و با شور و شعف، مرخصی ساعتی گرفتم و به جنابان امدادخودرو زنگ زدم که چه نشسته اید که برخلاف شعارتان که «هیچ کس در راه نمی ماند»، من در راه مانده ام و باتری خودروی من به مرخصی رفته، اما همچنان گارانتی دارد.

بیش تر بخوانید:

لطفا به فکر به وسایل نقلیه عمومی باشید!


صدای آن طرف تلفن، وقتی فهمید گارانتی باتری به پایان نرسیده با بی میلی این دست و آن دست کرد و وعده یک ساعت دیگر را داد که امدادگر یک به شما خواهد رسید. ادامه ماجرا ساده بود؛ یک ساعت که شد ۲ ساعت. وقتی امدادگر یک بعد از ۲ ساعت آمد و فهمید که باتری خودرو، گارانتی دار است، به بهانه ای مرا پیچاند و رفت و وعده امدادگر دو را داد. ساعتی دیگر منتظر ماندم تا امدادگر ۲ بیاید و او هم وقتی آمد و فهمید جناب باتری، گارانتی دارد، لبی کج نمود و به بهانه «شماره باتری تو سیستم ثبت نمی شه»، فرمان ماشینش را پیچاند و باز رفت. وقتی دلیل پیچاندن را هم جویا شدم، با اخم فرمودند: «دلیلش رو خودم به مرکز اعلام کردم. لازم نیست شما بدونی!»

بعد از ساعت ها انتظار در گرما، بالاخره سر و کله امدادگر سوم پیدا شد وقتی با اعتراض من مواجه شد، ماجرا را دقیق بررسی و دلیل بی میلی امدادگران قبل را برملا کرد: «داداش، هرینه رفت وآمد و دستمزد نصب ما که ثابته، اما وقتی باتری شما گارانتی داشته باشه، مجبوریم باتری سوخته رو دوباره به شرکت برگردونیم که این مصیبته و زحمت داره!» خوشحال شدم که اکنون با امدادگری باوجدان طرفم؛ از او تشکر کردم و خداوند ار هم شکر کردم که بالأخره بدون هزینه ابتری گارانتی دارم تعویض می شود که زهی خیال باطل!

امدادگر سوم برای اینکه به امدادگران قبلی، درس عبرت دهد و گوش ان ها را به خیال خود بپیچاند، به جای تعویض باتری، چپ و راست به مقامات بالادست امدادخودرو و همکاران بهتر از جانش زنگ می زد و شرح ماوقع می داد تا امدادگران قبلی را تنبیه کند و هی به بچه های بالا می گفت: «باید خود اشکان و سعید رو بفرستین سر ماشین تا دیگه از این کارها نکنن، مردم رو علاف کردن و... چرا من ببندم... من هم می پیچونم و...»

البته در پایان و بعد از ساعتی دیگر انتظار، ناگهان دل امدادگر سوم برایم سوخت و در کسری از ثانیه باتری خودرو را عوض کرد و مرا ادب کرد و گوشم را پیچاند تا دیگر وسیله گارانتی دار نخرم!

این خبر توسط سایت همشهری آنلاین منتشر شده و وبپیما صرفا آن را به اشتراک گذاشته است.


منبع: همشهری آنلاین